Wednesday, November 19, 2008

Sunday, November 16, 2008

غار پراو

اول از همه به خانواده آقای خلیل نکوئی و همه دوستانشون تسلیت می گویم
به آقای سورنی نیا و بقیه دوستان کرمانشاه که در این برنامه بودند هم خسته نباشید میگویم
من در برنامه پیمَایش غار پراو بودم که در تاریخ 9 تا 15 مهر ماه سال 87 انجام شد
تجربه من در مورد غار پراو صرفا همین یک پیمایش است و مسلما دوستان دیگری که تجربه بیشتری دارند نظرات بهتری می توانند در مورد این حادثه بدهند .
تیم ما که از دانشجوها و فارق التحصیلان چند تا دانشگاه بودند(دانشکده فنی دانشگاه تهران ،علم و صنعت، شریف و تربیت معلم)حدود 40 روز قبل از این حادثه پیمایش موفقی داشت .(نسیم عشقی،آرش زارع،امیر ضیایی،محمود عیسی آبادی و محسن وطن پرست پیمایش کامل کردند و اکبر کریمی و محمد مهدوی تیم پشتیبان بودند که تا کمپ چاه پنج اومدن) داشتم سعی میکردم که گزارش خوبی از این برنامه بنویسم و نظراتی که الان دارم هم بطور کامل در اون گزارش بنویسم و در اختیار کسانیکه علاقه دارند قرار بدهم که خبر این حادثه به گوشم رسید.
زمیانیکه ما داشتیم برای این برنامه از چند ماه قبل تمرین می کردیم کسانیکه قبلا این غار رو رفته بودند و تعدادیشون هم کوهنوردای گروه های پرسابقه تهرانی بودند اکثرا یک نظر در مورد اجرای این برنامه داشتند و آن را بطور مستقیم یا غیر مستقیم بیان می کردند: "اگه می خواین این غار رو برین -راحت و مطمئن -با یوسف برین.دیگه نه لازمه با خودتون طناب ببرین (چون یوسف طنابایی که برای پیمایش لازمه رو تو غار جاساز کرده ) و نه دنبال این بگردین که از کجا برین و چجوری . هزینش هم کمتر از این میشه که بخواین طناب بخرین و یا طنابایی که دارین رو مستهلک کنید و هم اینکه از جونتون مایه بزارین چون در غیر این صورت زمان رفت و برگشتتون هم خیلی بیشتر میشه" و یا "یه تعدادی از چاهها تا چاه 15طناب نداره که یوسف جاساز کرده و از اونجا به بعد هم طنابهای لهستانیها(مال حدود35 سال پیش تازه اگه اون موقع نو بوده باشن که بعیده) و تیم های دیگه هست که همه همونا رو استفاده می کنن، یه خورده نامطمئنه ولی هیچی نمیشه "
بنظرم می آد که این نظرات طرفدارای زیادی داشت چون تقریبا تمام کسانی که ما باهاشون تماس داشتیم(بجز 1 گروه) و تو این چند سال اخیر غار رو رفته بودند همین کار رو کرده بودند و به این ترتیب زمان پیمایش غاری که بطور معمول باید در 2-3 روز پیمایش بشود به حدود 20 ساعت تقلیل یافته بود.تحلیلی بر روی این طرز فکر که برای خودش محترم است هم نمی کنم.
ما برای اجرای برناممون این کار رو نکردیم و خلاصه هدفمون این بود "غار را بدون راهنما، با تکیه به طنابهایی که خودمون برای همه 26 چاه می بریم پیمایش میکنیم.ممکنه که نتونیم غار را تا انتها بریم ولی ارزش آن خیلی بیشتر از این شکل پیمایشی است که الان مرسوم شده " و برای این هدفمون دلایل خوبی هم داشتیم ... و نهایتا هم توانستیم تقریبا تمام کاری که می خواستیم انجام بدیم:"غار را بدون راهنما،تا انتها پیمایش کردیم.برای 22 چاه طناب بردیم و رفت و برگشت 52 ساعت" برناممون ایرادهای زیادی هم داشت که سعی می کنم تو گزارشم ذکر کنم.و اگر قصد پیمایش در غار های دیگری مثل پراو داشتیم آنها را برطرف کنیم.
در مورد این حوادثی که تا حالا تو این غار اتفاق افتاده و همچنین تعداد فزاینده حوادثی که از صعود های برون مرزی و دیواره ها و ... بگوش می رسه باید بطور موردی بررسی کرد و نظر داد ولی در مورد خیلی از اونها میشه گفت که تو سالهای اخیر به نظر من اگه مجموع فاکتور ها رو با هم ببینیم فعالیتهایی مثل کوهنوردی ،غار نوردی ،سنگ نوردی و ...پیشرفت نکردند و علاوه بر آن اخلاق و ارزشها و رعایت ضروریات این فعالیتها (به اون شکلی که تو کوهنوردای مسن تر ایرانی و تو برنامه های تیم های خارجی می بینیم )روز بروز افت می کند.
بطور خلاصه:صعود و کسب افتخار آن به هر شکل ممکن ، اگر راهی وجود دارد که :کمتر تمرین کنیم، کمتر خرج کنیم، کمتر فکر کنیم ، بیشتر بتونیم برای کارمان تبلیغ کنیم، رکورد های مختلفی که کسی تا حالا به اونا فکر نکرده ثبت کنیم ، راحت تر صعود کنیم و حتی اگر لازم شد کارهایی که اصلا نکردیم هم انجام داده عنوان کنیم و ... و نهایتا نیازی هم نیست که با نگاه کردن به دنیای بیرون از ایران و مقایسه،ارزش کارهای بزرگ خودمون را پایین بیاریم(تو این کشوردر مورد تمامی فعالیتهای افتخار آفرین دیگر هم شکل کار تقریبا مشابه است)
با کمی بررسی می توان سر نخ ایجاد این طرز فکر در جامعه کوهنوردی را در برنامه های فدراسیون و هینت های استانی بعنوان بالاترین و معتمد ترین نهادهای مسئول این فعالیتها پیدا کرد :
فتح پر افتخار! قله اورست توسط تیم ملی ایران (بعد از حدود 50 سال از اولین صعود در زمانی نزدیک به 3 ماه از مسیر نرمال)،صعود سراسری n نفره خواهران و برادران از 14 جبهه دماوند و برنامه های سریالی دیگر ...!
که این برنامه ها ی عموما پر افتخار ابتدا توسط فدراسیون و بعد هم گروههای کوهنوردی انجام شد.
چیزی که در مورد پراو هم کم بیش در 6-7 سال اخیر به کرات میبینیم: افراد با تمرین کم یا نامناسب،تجربه کم، عدم داشتن ساختار تیمی، نداشتن ذهنیت از از غار های به این شکل ،عدم پیش بینی لازم برای این برنامه و ... اقدام به ورود به این غار می کنند.
و در این سالها که غار نسبت به سالهای کشف آن تا اوایل دهه 80 شمسی بمراتب شناخته شده تر است(تقریبا متر به متر)،کارگاه های مناسب در اکثر چاهها وجود دارد، لوازم غار نوردی جدید و کارا تر موجود است و تمام شرایطی که اصولا باید ایمنی بیشتری ایجاد کند مهیاست ولی 3 حادثه تلخ از سال 1381 تاکنون رخ داده است.تحلیل این حوادث مسلما حرفهای تکراری و نه لزوما صحیح را در پی خواهد داشت.ولی یک تحلیل کلی را می توان انجام داد:
بعد از فعالیت 4-5 ساله تیم های انگلیسی،فرانسوی ،آلمانی ،لهستانی در قبل از انقلاب و اکتشافات آنها در غار های عمیق که منجر پیمایش و نقشه برداری چندین غار 100 تا 750 متری شد و هیچ حادثه قابل توجهی برای مکتشفان 35 سال قبل رخ نداده تا کنون تنها چند غار زیر 200 متر عمق در ایران پیدا شده که هیج نقشه صحیح و علمی هم از آنها تهیه نشده است و تقریبا بجز چند غاری که تیم های خارجی قبل و بعد از انقلاب نقشه برداری کرده اند بعلاوه کارهایی که توسط زمین شناسان کشور چک از اواخر دهه 90 میلادی در گنبد های نمکی و غار های آن انجام شده هیچ مرجع معتبر دیگری شامل نقشه و مختصات جغرافیایی و ... در باره غارهای ایران وجودندارد.
نهایت کاری که عموم کوهنوردان ایرانی بسمت غارنوردی فنی بعنوان برنامه شاخص انجام داده اند تمرین صعود و آمادگی جسمانی و نهایتا پیمایش پرخطر غار پراو با توکل به طنابهای باستانی این غار بوده و نهایتا عنوان پیمایش غار پراو :سخت ترین، مخوف ترین، اورست غارهای جهان ، وجود زنده و ...که بنظر نمی آید این توصیفات بجز بین کوهنوردان ایران و در جلسات جمعی گروه ها در گزارشات پرآب و تاب در جای دیگر خریدار داشته باشد.
در برنامه ای که ما در مهرماه داشتیم من برای اولین بار با آقای سورنی نیا آشنا شدم که راهنمایی تیم ما تا پناهگاه پراو را انجام دادند و علاوه بر آن در جریان پیمایش ما در غار هم بودند و بعد از گذشت زمان 40 ساعت پیش بینی اولیه ما برای پیمایش ایشان و دوستشان که احتمال رخ دادن حادثه برای ما را می دادند به سرعت از کرمانشاه تا پناهگاه پراو آمدند که البته قبل از رسیدن آنها به پناهگاه ما هم از غار بدون مشکل خارج شده بودیم و در پناهگاه بهم ملحق شدیم.
غار پراو غار خطرناکی نیست و خطرات غیر قابل کنترل و پیش بینی در آن وجود ندارد.حوادثی که در آن رخ داده از عمق نا آگاهی و عدم آمادگی پیمایش کننده حکایت می کند.
حادثه اخیر نتیجه منطقی نگرش رایج اخیر بود:غار پراو محل مناسبی برای کسب افتخار است، راهنمایی در کرمانشاه هست که آشنایی کامل به غار دارد و در صورت آمدن او حتی می توان بدون کوله پشتی غار را طی کرد ، مهم انتهای غار و عکس گرفتن در آنجاست چگونگی رسیدن خیلی مهم نیست ، رفتن به این غار نهایت غارنوردی در ایران و جهان است و بعد از آن می توان کلا غارنوردی را کنار گذاشت و با افتخار آن زندگی کرد.
نیازی نیست که تحلیل های طولانی بکنیم:نگرش و اهداف غلط برای انجام کارهایی که سطح کمی بالاتری از وضعیت عمومی کوهنوردی ما دارند ، نبود علم و آموزش درست ، عطش کسب افتخار به هر روش (که زائیده سقوط روز بروز اخلاق در فضای عمومی جامعه است)
در آخر باید بگویم نمی توان آقای سورنی نیا را در این حادثه مقصر دانست(که مسلما حملات زیادی به ایشان در آینده خواهد شد) و همچنین تلاش ایشان برای نجات خیلی بیشتر از وظیفه یک راهنما بوده است(همانطور که 2 ماه قبل هم بسرعت تا پناهگاه برای کمک احتمالی به ما بالا آمدند ) مشکل اصلی نگرش اشتباه کسانی است که دنبال راه میانبر (مثل صعود قله با تله کابین) برای رسیدن به چیزهایی می گردند که از روشهای تدریجی و پله ای امکان رسیدن به آن را ندارند.
اجرای هر برنامه در صورت داشتن ساختار درست تیمی و آمادگی کامل جسمی و روحی همه نفرات و تجهیزات لازم برای اجرای برنامه که از قبل توسط تیم آماده شده می تواند در حضور یک راهنمای خوب،آماده و مطمئن اجرای برنامه را تضمین کند ولی بدون مهیا بودن شرط اول ...؟
با این روش نه غار جدیدی کشف خواهد شد که بیش از پراو باشد ، نه دیواره ها و مسیرهای جدید بر آنها، نه مسیر و قله جدید در خارج از کشور و ... -
به امید روزی که بجای گشتن دنبال راه میان بر در ورزش و پیدا کردن روش های جهش علمی ، ما هم صعود پله به پله را یاد بگیریم.